درد و دل دختری با مادرش
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

دختری با مادرش در رختخواب

درد و دل می کرد با چشمی پر آب

 گفت مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی بریزم بر سرم ؟

روی دستت باد کردم مادرم !

سن من از بیست و شش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد !!

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته !

مادرش چون حرف دختر را شنفت

خنده بر لب آمدش آهست گفت :

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن !!

گفت دختر : مادر محبوب من !!

ای رفیق مهربان و خوب من !

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کار ها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر ؟!

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعید  و ناصر و ایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا !!

یک سر ی همصحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یکی دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفا ی حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد بله

بعد جعفر یار من من عباس بود

البته وسواسی و حساس بود

بعد از آن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشف مانی شد

بعد مانی عاشق هانی شد

بعد هانی عاشق نادر شدم

بعد ناصر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت : ساکت شو دگر ای فتنه جو !!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری  

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هر کس اینقدر !!

خاک عالم بر سرت خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی !!

 





:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: